نویسنده : Arash - ساعت 20:59 روز سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,

 

روزی چندبار با خودم میگم:

ما تسقط مِن ورقة الّا یعلمها...

مگه میشه خدا حواسش به من نباشه؟


نویسنده : Arash - ساعت 16:10 روز سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,

ای که مدتهاست

          بامن نیستی

                 من همانم که

                   بامن زیستی گریه هایم رادیدی

                                         اماگفتی

                                              غریبه کیستی؟


نویسنده : Arash - ساعت 16:3 روز سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,

مثل پرنده ای باش که روی شاخه ای سست آواز می خواند.

                      شاخه می لرزد ولی باز هم می خواند

                                          زیرا ایمان دارد که

                                                        پرواز را می داند


نویسنده : Arash - ساعت 15:58 روز سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,

 

دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ

غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی!


نویسنده : Arash - ساعت 13:8 روز دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,

 

چقدر دلم تنگ است برای دلم!!!!.......مدتی ست هوای خودم کرده ام........!!

هوای یک دنیا شوریدگی وسرمستی.......سبک بال تر از بالهای قاصدک

هجوم سنگینی از افکار پاییزی باغچه خیالم را به ستوه آورده........

سکوتی نفس گیر زنجیر بسته به دلم.........و کشان کشان می بَردم به زندان تاریکی.....

دلم هوایی شده انگار....پرواز می خواهد.....اما ...چه کنم با این قاصدکهای پژمرده ؟؟؟

عطر سرد دلتنگی در هزار توی ذهنِ قلبم پرسه می زند.....

نکند غرق شوم در اینهمه نا آرامی.... براستی چه واژه غریبی ست آرامش!!!.....

تو گوئی قصه برف به تابستان است......واااای......... دلم، چیزی می خواهد !!!.........

خسته ام!!!!!........ای خدا ......تنها ذره ای آرامش...........

خوب می دانم چیست دردم!!!.....   آری! عشق می خواهد دلم...


نویسنده : Arash - ساعت 12:13 روز دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,

پرده آخر پیش روست

 

 

و من بی پرده، چیزهایی از خودم خواهم گفت دوست من!
 
چیزهایی که درباره‌شان تردیدی ندارم
 
من زندگی سرشاری داشته‌ام
 
مسافر تمام شاهراه‌ها بوده‌ام
 
و مهم ‌تر از این
 
من رهرو راه خودم بودم
 
پشیمانی‌هایم اندک‌اند
 
و آن قدر ناچیز که یادشان نمی‌کنم
 
من هرآن‌چه را که باید انجام دادم
 
همه را بدون استثناء
 
من برای هر مرحله از زندگی برنامه‌ای داشتم
 
و در راه‌های فرعی هر قدم را به دقت بر‌داشتم
 
و مهم‌تر از این، خیلی مهم‌تر از این حرف‌ها
 
این کار را به شیوه خودم پیش بردم
 
بله حتما یک وقت‌هایی هم پیش می‌آمد
 
که بیش از آن‌چه لازم بود لقمه‌ها را بجوم
 
و این مال وقتی بود که شک داشتم
 
همه را می‌خوردم و بالا می‌آوردم
 
همه این‌ها را از سر گذراندم
 
ولی همچنان سرم بلند بود و به راه خود وفادار بودم
 
من عشق ورزیده‌ام، خندیده ام، گریسته‌ام
 
به قدر کافی سهم از ناکامی داشته‌ام
 
و حالا که اشک ها فرومی‌نشینند
 
گذشته‌ها مرا به خنده می‌اندازند
 
فکر این ‌که همه آن کارها را من انجام دادم
 
و شاید همه را بدون خجالت
 
نه! هرگز شرمنده نخواهم بود
 
چون همه آن کارها را به شیوه خودم انجام دادم
 
چون مرد یعنی هرآن‌چه به دست آورده
 
چیزهایی که با تمام وجود حسشان می‌کند ـ
 
و اگر خودش نباشد یعنی که مفت باخته
 
مرد کسی نیست که به آسانی به زانو در می‌آید
 
زندگی‌ام گواه است که من
 
در برابر بادها ایستادم( ضربه‌ها را تاب آوردم)
 
و هرچه کردم به شیوه خودم بود
 

بله به شیوه خودم

و اینک پایان نمایش، نزدیک است

 


نویسنده : Arash - ساعت 21:45 روز شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,

به ساعت ها بگویید بخوابند

بیهوده زیستن را نیازی به شمارش نیست ...


نویسنده : Arash - ساعت 23:5 روز جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,

بــیـچــاره دلـــم!

آن قـــدر ســاده اســت كـــه

اگـــر صــدای شــرشـــر بــاران بـشــنـــود

خــیــس مـــی شــود...!!!


نویسنده : Arash - ساعت 22:32 روز شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,

 

«افتادگی آموز اگر طالب فیضی// هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»

 

 

زندگی این نیست صبر کنیم طوفان بگذرد ؛ زندگی این است که یاد بگیریم چطور زیر باران قدم بزنیم!

 

 

گاهی وقت‌ها از نردبان بالا میری تا دستان خدا را بگیری غافل از اینکه خدا پایین ایستاده و نردبان را محکم گرفته که تو نیفتی.

 


نویسنده : Arash - ساعت 22:31 روز شنبه 22 بهمن 1390برچسب:,

 

ای که هوای من شده ای دم زدن در تو حیات من است ای که در گذرگاه عمر. تو را یافته ام تو مرا می سازی و من تو را می سازم تو مرا می سرایی و من تو را می سرایم تو مرا می تراشی و من تو را می تراشم تو مرا می نگاری و من تو را می نگارم من تو را بر صورت خویش می سازم و از روح خویش در تو می دمم که همانند منی که خلیفه منی.که امانت دار منی اما افسوس.افسوس که تو در زمین نیستی تو بر روی زمین نیستی زمین از آن ما نیست بر روی این خاک. هر دو غریبیم هر دو بی کسیم هر دو اسیریم

 

دکتر علی شریعتی