من و ته سیگار و پنجره ای باز،
مانده ایم که کدامیک برای سقوط مناسبتریم ...
من و ته سیگار و پنجره ای باز،
مانده ایم که کدامیک برای سقوط مناسبتریم ...
در سقوط هم می توان
با شکوه
با صلابت
و زیبا بود
این را آبشار می گفت...
و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است...
این شعر به من آرامش عجیبی میده. به شما چی؟؟؟؟؟؟
شنیدم كه چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ، تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
كه خود در میان غزل ها بمیرد
گروهى برآنند كه این مرغ شیدا
كجا عاشقى كرد، آنجا بمیرد
شب مرگ، از بیم، آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نكته گیرم كه باور نكردم
ندیدم که قویى به صحرا بمیرد
چو روزى ز آغوش دریا بر آمد
شبى هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریاى من بودى، آغوش وا كن
كه مىخواهد این قوى زیبا بمیرد
درست مثل مزرعه ای که
محصولش را ملخ ها خورده اند
دیگر نگرانِ داس ها نیستم.
شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر،
شخصیت من چیزیه که من هستم،
اما برخورد من بستگی داره به اینکه :
” تو ” کی باشی …
من بدهکار توام ای مادر
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی
من بدهکار توام ای مادر!
وقتــ‗__‗ــی گیــ‗__‗ــج میشــ‗__‗ــدم
بـه کلــ‗__‗ــمات پنــ‗__‗ــاه میبــ‗__‗ــردم
امــ‗__‗ــان از امــ‗__‗ــروز کــ‗__‗ــه
کلمــ‗__‗ــات خودشــ‗__‗ــان هم گیــ‗_‗ــج شــ‗__‗ــده اند.....
گلوی آدم را باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه
جا باز شود ...
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که میتوانند
آدم را خفه کنند...